داستان کوتاه / اسکناس مچاله شده
مدیریت. موفقیت. داستان کوتاه. شعر و...
به نام دوست که هر چه داریم از اوست

اسکناس مچاله شده

یک سخنران معروف در مجلسی که بیش از دویست نفر در آن حضور داشتند، یک اسکناس ده دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید: " چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ " دست همه حاضرین بالا رفت.

سخنران گفت: "بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. و سپس در میان نگاههای متعجب ، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: "چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ " و باز هم دست های حاضرین بالا رفت.

این بار مرد اسکناس مچاله شده را، به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: "خب! حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ " و باز دست همه بالا رفت. سخنران گفت: "دوستان، با این بلاهایی که من سر اسکناس در آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید.

و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همینطور است. ما در بسیاری از موارد با تصمیماتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم، خم می شویم، مچاله می شویم، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم. ولی اینگونه نیست و صرف نظر از اینکه چه بلایی سرمان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، با ارزش هستیم. "


نظرات شما عزیزان:

faize
ساعت0:08---17 ارديبهشت 1390
khoshgel bod azizam
dos be manam sar bezan montazeretam


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: جمعه 16 ارديبهشت 1390برچسب:اسکناس,تحمل سختی ها,ارزش انسان,پول,
ارسال توسط کاظم احمدی
آخرین مطالب